افزونهای بر نگره مرگ مولف
نگاشته محمدباقر طباطبایی
نگره مرگ مؤلف، یکی از یافتهها یا ادعاهای مشهور رولان بارت است که بهرغم گذشت نزدیک به شصت سال از انتشار مقاله اصلی آن، هنوز در حوزه نقد اثر (ادبی یا هنری و از جمله معماری) اثر میگذارد و رد پای آن دیده میشود. بارت چه گفت؟ بطور خلاصه او تقریبا این را گفت که متن مستقل از نیت، زندگینامه یا روانشناسی نویسنده، قابل بررسی و تحلیل است، زیرا مؤلف بهمحض خلق متن، میمیرد و منجمد میشود و دیگر نمیتواند منبع نهایی یا منحصر بهفرد معنا شناخته شود. بنابراین نقش بیینده یا خواننده اثر یا متن، برجسته میشود، زیرا آن خواننده یا بیننده، خود بازیگری است در عرصه تولید معنای مستقل از آن، و بههمین سبب، دیگر نمیتوان گفت که معنا، سازندی یگانه و بسته است، بلکه عرصهای است گشوده و چندگانه، و متن تنها نقش نشانه یا انگیزه را بازی میکند.
از این نگره، خوانشهای متعددی انجام شده و نقدهایی هم اغلب از روی بدفهمی سخن بارت، به آن شده. و طرفه آنکه در بسیاری از این خوانشها و نقدها، فرض بر این بوده است که همه مولفان بعد از تولید اثر میمیرند؛ مگر بارت که همچنان زنده است و سخنش در نسبت با او خوانده و فهمیده یا بدفهمیده و نقد شود!!
منتقدان، اغلب بارت را به نادیده گرفتن افق تاریخی و نیت خالق اثر و خواست حذف کامل مولف، متهم کردهاند (نقد هرمنوتیکی)، یا فهم معنای متون مقدس، کلاسیک و حقوقی را مستلزم دریافت زمینه تاریخی و جایگاه قانونی یا دینی یا اجتماعی مولف دانستهاند، یا مولف را همچون تابع گفتمانی دارای نقش نهادی (تعیین کننده) و کنترلی (محدود کننده) دانسته و گفتهاند خود مولف حامل آن جایگاه و تابع آن گفتمان است و بدون تحلیل آن، دریافت معنا از متن یا اثر، بیپایه است (فوکو)، یا بعضی از منتقدان هنری گفتهاند که در آثار هنری، اینکه این اثر کار چه کسی است، حتی برای مخاطبان عادی، مهم است، بعضی دیگر هم گفته اند اگر نگره بارت را بپذیریم، هر معنایی از هر اثری قابل برداشت است و هر مخاطبی میتواند برداشت خودش را داشته باشد و دیگر وجه مشترکی نمیماند که بخواهیم بر اساس آن معنایابی یا ارزش گذاری کنیم.
اکنون میکوشیم با افزونهای بر نگره مرگ مولف، آن را از بدفهمی رها کنیم.
1 - صورتبندی مجدد:
بطور متداول، مرگ مولف بهعنوان نفی کامل اقتدار نهایی و منحصر بفرد نیت نویسنده در تعیّنبخشی به معنا خوانده شده است. این خوانش اگر به قتل مولف بهدست اثر تعبیر شود، فرامطلق است و نقدهای اشاره شده در بالا را، توجیه میکند. اما صورتبندی پیشنهادی نگارنده این است که محدودیتهایِ نویسنده یا خالق اثر و جدایی نسبی و البته در حال تغییر (افزایش یا کاهش) او از متن توجه شود؛ اینطور که نویسنده به سبب مجموعهای از محدودیتها و شرایط تولید، نمیتواند تمامی معانی تصور شده خود را در متن، بگنجاند و محبوس کند. و تازه تمام آنچه از معنا که مولف توانسته در متن یا اثر بگنجاند، یکسان و یکنواخت نیست؛ بعضی آشکارتر است و بعضی پنهانتر، بعضی صریحتر است و بعضی کناییتر، بعضی مستقیمتر است و بعضی تابدارتر، بعضی سادهتر است بعضی پیچیدهتر. و چون تمامی این صفات در برخورد با مخاطب، تعیّن مییابد، متن یا اثر پس از انتشار (یعنی بیان) استقلال نسبی پیدا میکند و هر مواجهه خواننده با متن، کنشی است بازآفرینانه، که یکبار دیگر مولف را میزایاند و دوباره همراه با مخاطب، میمیراند، یعنی که خود بهمثابه یک مرگ تازه برای مولف اول و مولفان دوم (مخاطبان) عمل میکند. در این صورت، مرگ مولف، رخدادی یکباره و یگانه نیست بلکه متوالی و چندباره است، و شمار و بسامد این رخدادها نشاندهنده مقدار (میزان و ارزش) تولید معناست، و این همان تاریخمندی متن است.
2 - قبض معنا و بازتولید متن:
در صورتبندی فوق، مرگ مولف، به مرگهای مکرر مولف اول و مولفان بعدی، دیگرگون شد، و این همه مردن، ناشی از محدودیتهای مولف اول در گنجاندن معنای تصورشده خود در متن یا اثر دانسته شد. محدودیتهای ناشی است از زبان و ساختار نشانهای انتخاب شده، رسانه و ماده تولید، قراردادهای سبک و ژانر و شیوه خوانش، جایگاه نهادی و تاریخی، توان فنی و تجربی، پیشفرضها و انتظارات پیشین مخاطب و . . . چون این عوامل باعث محدودیت یکسان و همگن درج معنا در متن نمیشود، از همان آغاز شکلگیری نهایی متن یا اثر، خوانشهای متعدد یعنی معناهای بسیار و ناهمانند، از آن قابل برداشت است. بنابراین هر بار که مخاطب با متن روبهرو میشود و در ذهن خود معنا میسازد، متن ذهنی جدیدی میآفریند. حال اگر بههر ترتیب، با هر شیوه بیانی، آن معنا را بازگو کند، متنی پیوست به متن اصلی تولید شده است. خوانش وقتی با نقد، ترجمه، اقتباس، بازگویی، عکس و فیلم، بازنمایی در شبکه اجتماعی، حتی حالت چهره و زبان بدن، بیان یا ثبت میشود، متنی تازه پدید میآید که به متن اصلی میپیوندد. این بازتألیف عینی، جایگاه مولف اصلی در تعیّن معنا را تغییر میدهد (میافزاید یا میکاهد)، اما بههرحال او را کمرنگ میکند. زیباست که هرچه مولف بیشتر بمیرد، متن زندهتر میشود. آری آری، جان خود در تیر کرد آرش!
3 - مرگ و زندگی:
شمار و گونه بازتألیفهای ثبتشده بر متن (بهلحاظ استواری و اصالت و زیبایی) را میتوان بهعنوان نمایهای از تاریخمندی متن و بخشی از ارزش آن دانست، و حتی برای آن شاخص تعریف کرد:
چندی (بسـامد): شمار مواجهههای بیان ثبتشده
چونی (تغییرافزایی): تحولآفرینی خوانش جدید دراثر گذاری متن یا اثر، با نوآوری و افزونهسازی
گستره (توزیع گفتمانی): تنوع خوانشها، پذیرش عمومی یا تخصصی
پیداست که هرچه چندی بیشتر، چونی عمیقتر و گستره وسیعتر باشد، شمار مرگهای مولف و در نتیجه شماره زادهشدنهای اثر بیشتر است. اینها قابل تبدیل به شاخصهای کمّی و سنجشپذیر است.
4 - پیامدها و نقدها:
متن نه تنها محصول زمان تولید، بلکه یک روند تاریخی مستمرّ و انداموار از تولید معناست. ثبتِ مواجههها و بازخوانشها متن را تاریخمند میکند. اما مؤلف اول همچنان مهم است هرچند نه دیگر همچون کانون انحصاری تولید و توزیع معنا. زیرا مولف باید زنده شود که همراه با مخاطبان یعنی مولفان بعدی، دوباره بمیرد، گرجه کانون معناسازی و معنایابی، میدانی اجتماعی است که کاوه در آن آهنگری میکند. بنابراین برای مطالعه دقیقتر هر متنی که به تحلیل و متنآفرینی نوین منجر شود، باید عوامل چند و چونی و گستره را بازیافت و آنها را ترکیب کرد، و این کار همواره تکرار میشود و میتوان به آن بازتألیف گفت. بهعنوان مثال، بازتألیف در معماری، با تغییر در کارکرد فضا، بهرهگیری متفاوت شهروندان، اجازه مداخلات غیررسمی، و . . . متجلی میشود. شمار و چگونگی و پذیرش این بازتألیفها یا قابلیت بازتألیف، نشانگر ارزش اثر و ماندگاری آن است.
پرسشها:
- اگر هر خوانش متنی جدید و معتبر تولید میکند، معیارِ ارزیابی چیست؟ معیار ارزیابی هر بازتألیف همان معیار ارزیابی متن اصلی است. یعنی این افزونه بر نگره مرگ مولف، نسبیگرایی را ترویج نمیکند؛ بلکه توصیفگر فرایند تولید معناست و پیشنهاد میدهد که معیارها باید ترکیبی از بسامد، عمق، و نفوذ خوانشها باشد، آن هم با در نظر گرفتن اعتبار آنها.
- اگر نقش مؤلف تابعی از گفتمانِ نهادی باشد، ممکن است برخی مرگها قویتر یا ضعیفتر ثبت شود و قضاوت پیش از سنجش روی دهد؟. در محاسبات شاخصهای سهگانه، باید وزن قدرت نهادی لحاظ شود. سازمانیافتگی بازتألیفها، ارجاعات درون گفتمانی یا پراکندگی و در خودمانی آنها، ارزشهای بازتألیف را دیگرگون میکند.
- آیا کمّی کردن سنجش، جای کیفیت را نمیگیرد؟ سنجش کمّی مقدمهای بر سنجش کیفی است، نه جایگزین آن.
افزونه پیشنهادی، متن را از حالتِ یک پدیده ثابت میان مولف و خواننده یا مخاطب، بیرون میآورد و همچون رویدادی جاری در فرایند تاریخی و اجتماعی وارد میسازد. در این افزونه، مرگ مولف یک رویداد تقویمی مرتبط با زمان پایان خلق اثر و جدایی احتمالی مولف از آن نیست، بلکه روندی است که چندباره و مکرر جهتدار، و هر بار همراه با مرگ مولفان بعدی، جاری میشود. شاید گفته شود که این افزونه، وابسته یا برگرفته از مطالعات دریافت یعنی شاخهای از نقد ادبی و نظریه هنر است که به جای تمرکز بر نیت مؤلف یا ساختار درونی اثر، بر نقش مخاطب و فرایند دریافت و تفسیر اثر تمرکز میکند. اما بیشتر پیشنهادی پژوهشی-فلسفی است که نگارنده امیدوار است فرصت توسعه آن را بیابد.
تذکر : استفاده از مطالب وب سایت ستاوین ( شبکه هنر و معماری ستاوین ) فقط با ذکر منبع و لینک بلامانع است . کلیه حقوق، محتوا و طراحی سایت متعلق به وب سایت ستاوین میباشد. در غیر این صورت مراتب از طریق مراجع قانونی پیگیری خواهد شد .
دوستان و همراهان عزیز ستاوین ( شبکه هنر و معماری ستاوین ) ، با نظرات و پیشنهادات سازنده خود ما را در ارائه هر چه بهتر مطالب و اهداف مان، که همانا ارتقا جایگاه و فرهنگ معماری می باشد ، یاری کنید . منتظر دیدگاه های شما عزیزان هستیم . . .
ترجمه شده توسط تحریریه ستاوین - (علیرضا اورعی)